چه حیف از رویایی که جامانده

ساخت وبلاگ
در طول يه روز سه بار نوشتن و خيلي كوبنده شروع كردن شايد به نظر خوب نياد ولي چيزهايي پاك شد تا چيزهاي جديدي جايشان را بگيرد.حس خوب حمايت شدنحس خوب دعوت به چالش و حس ترس داشتن همه شان براي انسان باارزشه و چه خوب كه همه رو يك جا داشته باشي دوست دارم اين لحظات رو به همين شكل براي هميشه ذخيره كنم تا هر از گاهي چايي را بردارم و به آن ها خيره شوم و به خودم بگم كه " ببين روزهاي اينچنيني هم بر تو گذشته است"  چه حیف از رویایی که جامانده ...
ما را در سایت چه حیف از رویایی که جامانده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghsdka بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:30

هنوز وقتي دلم تنگ مي شود فكر مي كنم بايد به او فكر كنم. فكر مي كنم نمي توانم به كسي جز او فكر كنم و باز فكر مي كنم كه نمي شود جز او ...چه فكرهايي كه بي فكرانه در سر من پرورس مي يابد و من نمي دانم كدام يك درست است و كداميك اشتباه...چه فايده كه بدانممن كه حتي به دانستن ها نمي توانم دل ببندم چون دل مي خواهد خود را به ديواره اي گير بيندازد كه روزي محل تكيه او بوده است. هر جا بوي او دهد. لمس دستانش آن جا رفته باشد و نگاهش به هر دليلي به آن جا افتاده باشد.سوالي كه هميشه براي من بوده و هرگز جوابي برايش نيافته ام:" مجنون پسر خوبي بوده است؟ فرهاد چطور ؟"مي شود از يكي چون پسر بدي هست يا مي شود متنفر شد و عشقش را فراموش كرد؟اگر مي شود راهش چيست؟چرا براي من راهي به آن يافت نمي شود؟چرا دانستن بدي هايش و خط قرمزهايي كه رد كرده است جز ساعتي من را مردد نمي كند؟اگر او هم به اين گونه عاشق دختر ديگريست نمي توانم به او خرده اي بگيرم كه چرا مرا دوست ندارد!و درد من از اين جا شروع مي شود... چه حیف از رویایی که جامانده ...
ما را در سایت چه حیف از رویایی که جامانده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghsdka بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:30